تعرض ناجوانمردانه به دختری جوان كه عاشق بهروز شده بود.

نوشته شده توسط:صادق | ۰ دیدگاه

پرونده‌هاي تجاوز به عنف هميشه پرونده‌هاي آزاردهنده و بسيار تلخي است. من به عنوان قاضي رسيدگي‌كننده به اين نوع پرونده‌ها معتقدم اين جرم بسيار تلخ‌تر و آزاردهنده‌تر از قتل است.

يكي از پرونده‌هايي كه هميشه در ذهنم مي‌ماند و به خاطر شنيع بودن آن هرگز فراموشش نمي‌كنم، پرونده تعرض به دختر جواني است كه عاشق پسري به نام بهروز شده بود.

اين دختر كه نيلوفر نام داشت، وقتي با بهروز دوست شد به تصور اين‌كه مرد روياهايش را پيدا كرده است، تصميم گرفت به پيشنهاد پسر با او ازدواج كند. دختر ساده‌لوح كه تصور مي‌كرد بهروز هم مانند او بسيار صادق است، به حرف وي اعتماد كرد و زماني كه بهروز به او پيشنهاد داد تا به خانه‌اش برود و با پدر و مادرش آشنا شود، قبول كرد. در حالي كه نقشه شوم پسر جوان بعد از ورود نيلوفر به خانه عملي شد و اين دختر را گرفتار عذابي دائمي كرد.

وقتي اين دختر به دادگاه آمد تا شكايتش را توضيح دهد من كه خود فرزند دارم، دگرگون شدم. دختر بيچاره بعد از اين‌كه با بهروز به خانه او رفته، متوجه شده بود پدر و مادر او در خانه نيستند و او دروغ گفته است كه قصد دارد والدينش را با وي آشنا كند. زماني كه دختر تصميم به فرار گرفت بهروز دختر ريزنقش را محكم گرفت و او را متوقف كرد و به داخل خانه راند. او سپس به همراه 2 برادر معتادش اين دختر را مورد تعرض قرار داد. آنها منتظر برادر ديگر ماندند.

برادر سوم بهروز وقتي وارد خانه شد و وضعيت دختر بيچاره را ديد، از سر دلسوزي او را سوار بر ماشين كرد و مقداري پول به او داد و بعداز او خواست هرچه سريع‌تر محل را ترك كند.

اين شرايط براي نيلوفر آنقدر وحشتناك بود و دختر بيچاره آنقدر آسيب ديده بود كه بعد از 2 روز بستري شدن در بيمارستان توانسته بود به دادگاه بيايد.

من و همكارانم علاوه بر شنيدن شكايت نيلوفر و توضيحي كه درباره روز حادثه داد، گزارش پزشكان بيمارستاني را كه او در آن بستري بود نيز خوانديم و به عمق فاجعه پي برديم. سپس دستور بازداشت بهروز و برادرانش صادر شد. پسران جوان كه خود مي‌دانستند چه كرده‌اند و احتمال دارد بازداشت شوند خود را مخفي كرده بودند. اما بعد از چندين ماه جستجو توسط ماموران شناسايي و بازداشت شدند.

پسران جوان در بازجويي‌هاي اوليه اعتراف كردند نيلوفر را مورد تعرض قرار دادند. فقط يكي از آنها بود كه مي‌گفت درباره اين ماجرا چيزي به خاطر نمي‌‌آورد و كسي را مورد آزار قرار نداده است.

متهمان زماني كه به دادگاه منتقل شدند، گفتند اين كار را نكرده‌اند و دختر جوان به آنها تهمت مي‌زند. گفتار و حالت چهره اين پسران مي‌توانست نشان دهد هيچ‌كدام واقعيت را نمي‌گويند و حتي جواني كه به نيلوفر كمك كرده بود هم سعي داشت برادرانش را نجات دهد و وجود اين دختر را در خانه‌شان منكر مي‌شد. تا اين‌كه بهروز در مواجهه با نيلوفر، جمله‌اي را به زبان آورد كه همه چيز را لو داد. او كه مي‌گفت در مورد نيلوفر چيزي نمي‌داند و اصلا او را نمي‌شناسد، وقتي كه نيلوفر گفت او را گرسنه نگه داشتند عصباني شد و گفت مگر در راه برايت شام نخريدم؟

اين جمله واقعيت را برملا كرد و در نهايت پسر جوان مجبور به اعتراف شد. او گفت چون مي‌دانست نيلوفر دختر بسيار ساده‌اي است، اصلا تصور نمي‌كرد او شكايت كند.

بهروز بالاخره در اعترافاتش گفت: نيلوفر خيلي زود حرف‌هاي من را باور كرد و گفت حاضر است با من ازدواج كند. وقتي كه ديدم اين‌طور است تصميم گرفتم او را مورد آزار قرار دهم و چون برادرانم هم بودند آنها هم او را مورد آزار قرار دادند.

2 تا از برادران با توجه به اثبات موضوع به اعدام محكوم شدند، اما نيلوفر هرگز نتوانست اين موضوع را فراموش كند و دخترك براي درمان نزد روانپزشك رفت.

اين سادگي و زودباوري دختران هميشه آنها را تحت تاثير قرار مي‌دهد و گاهي حوادث تلخي را براي آنها رقم مي‌زند.

غلامرضا بومي‌،‌قاضي دادگاه كيفري استان تهران

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...