شاعر عاشق,,,,,

نوشته شده توسط:صادق | ۰ دیدگاه

شاعری بود در زمان قدیم
داشت معشوقه ای به اسم نسیم!

خوشگل و دلبر و برازنده
عینهو خانم نگارنده!

دائماً فکرحفظ ظاهر بود
چون که معشوقه نیز شاعر بود!

پس همینجا به قید چند دلیل
باقی قصه می شود تعطیل!

اولاً: توی این موارد من
صورتم سرخ می شود کلأ

گفتن حرف نقطه چین خوب است؟!
از خجالت بمیرم این خوب است؟!

به خدا بی دلیل و آگاهی
شیطنت می کنم هر از گاهی!

نه که من عینهو نمک پاشم
دوست دارم که با نمک باشم!

چون مخاطب شناس هم هستم
هی قلم کار می دهد دستم!

فِ بگویم شما فرحزادید
بس که از هفت دولت آزادید!

ثانیاً:هرچه شاعر خفن است
اسم معشوقه اش شبیه من است!

هر کسی گفت: شاعر نامرد…
بعد از آن اسم بنده را آورد!

پس بیانات من خطر دارد
باقی قصه دردسر دارد!

ثالثا:از زمان خلقت زن
بوده این مشکلات تا بعدﺃ!

اینچنین قصه ها اگر کم نیست؟!
به گمانت که شاعرآدم نیست؟!

مصلحت نیست بیش از این گفتن
از رفیقان نازنین گفتن!

کنجکاوی به کارشان غلط است
حرمت شعر و شاعری وسط است!

با دلی خون و سینه ای پر درد
دست آخر سکوت باید کرد!

پس بیا تکیه بر دروغ کنیم
هی چرا بی خودی شلوغ کنیم؟!

باز هم ماجرا سیاسی شد
این هم آخر دموکراسی شد؟!

ساعت یک به وقت ایران است
«خواجه در بند نقش ایوان است!»

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...