داستان راهب پیر و نمک مشکلات زندگی

نوشته شده توسط:صادق | ۰ دیدگاه

روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که واسش یه درس بیاد موندی بده . راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخللیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه . شاگرد فقط تونستیه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت .
استادپرسید : " مزه اش چطور بود ؟ "
شاگردپاسخ داد : " بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش "
پیرهندواز شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه .
رفتندتا رسیدن کنار دریاچه . استاد از او خواست تا نمکها رو داخل دریاچهبریزه ، بعد یه لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست شاگرد و ازش خواستاونو بنوشه . شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید .
استاداینبارهم از او مزه آب داخل لیوان رو پرسید. شاگرد پاسخ داد : " کاملا معمولی بود . "
پیرهندوگفت : " رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشه همچونیه مشت نمکه و اما این روح و قدرت پذیرش انسانه که هر چه بزرگتر و وسیعتربشه ، میتونه بار اون همه رنج و اندوه رو براحتی تحمل کنه ، بنابراینسعی کن یه دریا باشی تا یه لیوان آب ."

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...