« عجب رسمیه رسم زمونه »

نوشته شده توسط:صادق | ۰ دیدگاه

« عجب رسمیه رسم زمونه »
خونه مون عیدا پر مهمونه

می رن مهمونا از اونا فقط
آشغالِ میوه به جا می مونه !
کجاست اون کیوی ؟
چی شد نارنگی ؟

کجا رفت اون موز ؟!
خدا می دونه !

جعبه خالی ِ شیرینی هنوز
گوشه ی طاقچه پیش گلدونه عطرش پیچیده تا آشپزخونه
شیرینیش کجاست ؟ خدا می دونه

می رن مهمونا از اونا فقط
جعبه ی خالی به جا می مونه !
از بس خونه رو به هم می ریزن

آدم مثل اسب(!) تو گِل می مونه

یکی نیست بگه خداوکیلی
جای پوست پسته توی قندونه ؟!
قند نصفه ی عموجون هنوز
خیس و لهیده ته فنجونه
حالا خداییش قندش مهم نیست
کنار اون قند نصف دندونه !
می رن مهمونا از اونا فقط
نصفه ی دندون به جا می مونه !!
پسته ی خندون ، بادوم شیرین
فندق در باز ، مال مهمونه
« پرسید زیر لب یکی با حسرت » :
که از این آجیل، به غیر از تخمه،
واسه ما بعدها چی چی می مونه ؟

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...