داستان راهب پیر و نمک مشکلات زندگی

نوشته شده توسط:صادق | ۰ دیدگاه
روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که واسش یه درس بیاد موندی بده . راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخللیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه . شاگرد فقط تونستیه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت . استادپرسید : " مزه اش چطور...

چند داستان کوتاه.........

نوشته شده توسط:صادق | ۲ دیدگاه
    برای خواندن به ادامه مطلب مراجعه کنید...

داستانک(پسر بچه)

نوشته شده توسط:صادق | ۰ دیدگاه
پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد و بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه‌های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه پسر و به مکالماتش گوش می داد. پسرک پرسید:خانم، می‌توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن‌های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟   بقیه داستان در ادامه مطل...

داستان مهلت خدا برای زندگی

نوشته شده توسط:صادق | ۰ دیدگاه
یک خانم ۴۵ ساله که یک حملهء قلبی داشت و در بیمارستان بستری بود . در اتاق جراحی که کم مونده بود مرگ را تجربه کند خدا رو دید و پرسید آیا وقت من تمام است؟ خدا گفت:نه شما ۴۳ سال و ۲ ماه و ۸ روز دیگه عمر می کنید....   برای خواندن ادامه داستان به ادامه مطلب مراجعه کنید.

عالم عجیب ارواح

نوشته شده توسط:صادق | ۰ دیدگاه
در این پست درباره عالم عجیب ارواح کتابی را به صورت PDF برای دانلود گذاشته ایم اگر خوشتان آمد به این مطلب رای دهید.   دانلود در ادامه مطلب...

پیرمرد و کارگر

نوشته شده توسط:صادق | ۰ دیدگاه
پیرزنی برای سفیدکاری منزلش کارگری را استخدام کرد. وقتی کارگر وارد منزل پیرزن شد، شوهر پیر و نابینای او را دید و دلش برای این زن و شوهر پیر سوخت. اما در مدتی که در آن خانه کار می کرد متوجه شد که پیرمرد انسانی بسیار شاد و خوش بین است. او درحین کار با پیرمرد صحبت می کرد و کم کم با او دوست شد. در ای...

ورژن جدید داستان روباه و کلاغ

نوشته شده توسط:صادق | ۰ دیدگاه
کلاغ پيري تکه پنيري دزديد و روي شاخه درختي نشست. روباه گرسنه اي که از زير درخت مي گذشت، بوي پنير شنيد، به طمع افتاد و رو به کلاغ گفت: اي واي تو اونجايي، مي دانم صداي معرکه اي داري!چه شانسي آوردم! اگر وقتش را داري کمي براي من بخوان … کلاغ پنير را کنار خودش روي شاخه گذاشت و گفت: اين حرفهاي مسخره ر...

داستان خواندنی ازدواج یوسف و زلیخا

نوشته شده توسط:صادق | ۰ دیدگاه
هنگامى كه حضرت یوسف علیه السلام به سلطنت مصر رسید، چون در سالهاى قحطى عزیز مصر فوت كرده بود زلیخا كم كم فقیر گردید، چشمانش  كور شد، به علت فقر و كورى بر سر راه مى نشست و از مردم براى گذران خود گدایى مى كرد به او پیشنهاد كردند، خوب است از ملك بخواهى به تو عنایتى كند سالها خدمت او مى كردى ....   د...

مکالمه جالب عاشقانه یک پسر و دختر

نوشته شده توسط:صادق | ۰ دیدگاه
روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید …: چرا مرا دوست داری …؟ چرا عاشقم هستی …؟ پسر گفت …: نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم … دختر گفت …: وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟..........   دنباله داستان در ادامه مطلب...

هری پاتر و محفل ققنوس

نوشته شده توسط:صادق | ۰ دیدگاه
    دانلو...

هری پاتر و زندانی آزکابان

نوشته شده توسط:صادق | ۰ دیدگاه
    دانلو...

هری پاتر و سنگ کیمیا

نوشته شده توسط:صادق | ۰ دیدگاه
    دانلو...

داستان هری پاتر و تالار اسرار

نوشته شده توسط:صادق | ۰ دیدگاه
    دانلو...

بازم خیانت !!!

نوشته شده توسط:صادق | ۰ دیدگاه
بازم خیانت !!! جک در حال مرگ بود و همسرش کنار تخت او نشسته بود. جک با صدایی ضعیف به همسرش گفت: عزیزم چیزی هست که باید قبل از مرگم پیش تو اعتراف کنم. همسرش جواب داد: هیچ نیازی نیست. مرد پافشاری کرد و گفت: حتما باید این کار را انجام بدهم تا در آرامش بمیرم. مرد ادامه داد: من با خواهرت ، با بهترین د...

دانلود داستان هری پاتر و سنگ کیمیا

نوشته شده توسط:صادق | ۰ دیدگاه
در این پست برای شما کاربران گرامی داستان هری پاتر و سنگ کیمیا را برای دانلود با لینک مستقیم قرار می دهیم امید واریم که لذت ببرید.   دانلود داستان با لینک مستقیم   حجم فایل فشرده: 2.40 مگ...