کلاغ پيري تکه پنيري دزديد و روي شاخه درختي نشست. روباه گرسنه اي که از زير درخت مي گذشت، بوي پنير شنيد، به طمع افتاد و رو به کلاغ گفت: اي واي تو اونجايي، مي دانم صداي معرکه اي داري!چه شانسي آوردم! اگر وقتش را داري کمي براي من بخوان … کلاغ پنير را کنار خودش روي شاخه گذاشت و گفت: اين حرفهاي مسخره ر...
برگه امتحان ریاضی فوق العاده جالب یک نابغه ایرانی
نوشته شده توسط:صادق | ۰۳ مهر ۱۳۹۰ - ۲۰:۰۷ | ۰ دیدگاه
جنایت کاری که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی، با لباس ژنده و پر از گرد و خاک و دست و صورت کثیف، خسته و کوفته، به یک دهکده رسید. چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود. او جلوی یک مغازه میوه فروشی ایستاد و... دنباله داستان در ادامه مطلب...
هنگامى كه حضرت یوسف علیه السلام به سلطنت مصر رسید، چون در سالهاى قحطى عزیز مصر فوت كرده بود زلیخا كم كم فقیر گردید، چشمانش كور شد،
به علت فقر و كورى بر سر راه مى نشست و از مردم براى گذران خود گدایى مى كرد به او پیشنهاد كردند، خوب است از ملك بخواهى به تو عنایتى كند سالها خدمت او مى كردى .... د...
روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید
…: چرا مرا دوست داری …؟ چرا عاشقم هستی …؟ پسر گفت …: نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم … دختر گفت …: وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟.......... دنباله داستان در ادامه مطلب...
در شکار معرفت با عشق پیمان بسته ایم / در میان عاشقان ما عاشق دل خسته ایم در جواب بی وفایی ، مهربانی کرده ایم / مهربانی را به رسم معرفت طی کرده ایم . . . برای خواندن اس ام اس ها به ادامه مطلب بروید.